ペルシア語/第24課
Under construction
ペルシア語 |
---|
(۲۴) آموزِشِ زَبانِ فارسی
第24課
話法 (نَقلِ قُول)
ペルシア語では人の言うことを二つの方法で引用できます。
1.直接引用 (نَقلِ قُولِ مُستَقیم)
人の言うことをそのまま繰り返す。
او گُفت: مَن بِه تاریخ عَلاقِه دارِم. 「彼は歴史に興味があると言った。」
2.間接引用 (نَقلِ قُولِ غیرِ مُستَقیم)
人称や時制などが変わることがある。
1)代名詞や人称などが変わる
مَن بِه کِتابِ رُمان عَلاقِه دارِم.
او گُفت (که بِه کِتابِ رُمان عَلاقِه دارَد.)
「小説に興味があると言った。」
مَن خُودَم می تَوانَم کارها را اَنجام بِدَهَم.
او گُفت (که )خُودَش می تَوانَد کارها را اَنجام بِدَهَد.
「自分でできると言ました。」
2)این(īn) は آن( ān)に、意味によって変わることがある
او گُفت: مَن اینجا شام می خُوَرم. 「私はここで晩御飯を食べます。」
او گُفت (کِه) آنجا شام می خُوَرد. 「あそこで晩御飯を食べると言ました。」
3)時制が変わる
過去形は現在完了形になる
او گُفت: شام خُوردَم.
او گُفت که شام خُوردِه اَست.
「晩御飯を食べたと言った。」
過去完了形の例
مینا مادَرِ مَن را هَم بِه عَروسی دَعوَت کَردِه بود.
「ミナーは私の母も結婚式に招待していた。」
او گُفت (که مینا مادَر او را هَم بِه عَروسی دَعوَت کَردِه بودِه اَست.)
「彼は、ミナーは彼の母も結婚式に招待していたと言っていた。」
過去進行形の例
過去進行形の場合は、主語が三人称単数だったら。過去完了に می 付けれる
او گُفت : مَن روزی شِش ساعَت تَمرین می کَردَم.
او گُفت (کِه روزی شِش ساعَت تَمرین می کَردِه اَست. )
「毎日六時間練習したものだったと言っていた。」
فِکر می کُنَم/ مُمکِن اَست / شایَد/ مِثلِ اینکِه/ گویا/ گُفت/ شِنیدِه اَم
مِثلِ اینکِه او قَبلاَ دَر بانک کار می کَردِه اَست.
「彼は、以前、銀行で働いていたようだ。」
現在了進行形
過去完了形に 裨 付けてば作られます、過去完了形と現在進行形を共に示す時用いられます。
現在には用いられるのは主に三人称、単数と複数です。
4)敬語の例
شَما اینجا تَشریف داشتِه باشید.
او می گویَد کِه ما اینجا باشیم.
「ここにいなさいと言っています。」
5)می گویَند は、受動態の意味でも用いられる
می گویَند کِه سِه نَفَر کُشتِه شُدِه اَند.
「三人殺されていたと言われます。」
- بِه と抽象名詞の合成は副詞になって、動作の方法や仕法を示す。
او بِه خوبی کارها را اَنجام داد.
「彼女はよく仕事をしました。」
نِمونِهٔ جملِه
[編集]آقایِ سینایی گفت:« فردا صبح سرِ ساعتِ هفت جلویِ هتل باشید.»
スィナイさんは「明朝、7時ちょうどにホテルの前にいなさい」と言った。
آقایِ سینایی گفت [ که ] فردا صبح سرِ ساعتِ هفت جلویِ هتل باشید.
スィナイさんは、明朝、7時ちょうどにホテルの前にいるように言った。
شادی گفت: « همهٔ این غذاها را خودم به تنهایی درست کردم.»
シャーデイーは「この料理をすべて自分で作りました」と言った。
شادی گفت [ که ] همهٔ آن غذاها را خودش به تنهایی درست کرده است.
シャーデイーは、この料理をすべて自分で作ったと言った。
آقایِ نوروزی گفت : « قبلاً من در بانک کار میکردم.»
ノウルーズイさんは、「以前、私は銀行で働いていました」と言った。
آقایِ نوروزی گفت [ که ] قبلاً او در بانک کار میکرده است.
ノウルーズイさんは、以前、私は銀行で働いていたと言った。
آقایِ شایانی گفت : « از شش ماهِ قبل بلیتِ هواپیما را رزرو کرده بودم.»
シャヤニさんは、「六ヶ月前から飛行機の切符を予約していた」と言った。
آقایِ شایانی گفت [ که ] از شش ماهِ قبل بلیتِ هواپیما را رزرو کرده بوده است.
シャヤニさんは、六ヶ月前から飛行機の切符を予約していたと言った。
تمرین ۱
[編集]مثال: او گفت: «من با شما موافق هستم.»
او گفت که (او) با ما موافق (است).
۱. او گفت: «طرزِ فکرِ من با رئیسم خیلی فرق دارد.»
او گفت طرزِ فکرِ (———————————) با (———————————)خیلی فرق دارد.
۲. مریم گفت: «برایِ عروسی لباسِ خوبی ندارم. باید از دوستم قرض بگیرم.»
مریم گفت که برایِ عروسی لباسِ خوبی(———————————). باید از (———————————) (———————————).
۳. رئیسم گفت: «این حرف را به هیچکس نگو.»
او از من خواست که من این حرف را به هیچکس (———————————).
۴. او گفت: «خودم میتوانم به تنهایی به اصفهان بروم.»
او گفت که (———————————) (———————————) به تنهایی به اصفهان (———————————).
۵. مینا گفت: «این پول را به تو قرض میدهم به شرطی که زود به من پس بدهی.»
مینا گفت که (———————————) پول را به من قرض (———————————) به شرطی که زود به او (———————————)؟
۶. گفت: «کمی صبر کنید. من میخواهم به دستشویی بروم.»
گفت که کمی صبر کنیم. او (———————————) به دستشویی (———————————).
۷. او گفت: «به کتابِ رمان علاقه دارم.»
او گفت که به کتابِ رمان علاقه(———————————).
۸. او گفت: «آقایِ سینایی را نمیشناسم.
او گفت که آقایِ سینایی را (———————————).
۹. او گفت: «اگر تو لباسِ مشکی داری به من قرض بده.
او خواست که اگر من لباسِ مشکی (———————————) به او (———————————).
۰۱. بعداً صورت حساب را خدمتِ شما میدهیم. او گفت که بعداً صورت حساب را به ما (———————————).
تمرین ۲
[編集]مثال: آن کارمند گفت: «جوابِ نامهٔ شما حاضر شد.»
آن کارمند گفت که جوابِ نامهٌ شما (حاضر شده است).
۱. او گفت: «آقایِ سینایی پولم را پس داد.»
او گفت که آقایِ سینایی پولش را (———————————).
۲. او گفت: «من دیشب دیر به خانه برگشتم.»
او گفت که دیشب دیر به خانه (———————————).
۳. خانمِ سوزوکی گفت: «من شاگردِ ایشان بودم.»
خانمِ سوزوکی گفت شاگردِ تو (———————————). ۴. مینا گفت: «دیروز به سرِ کارم نرفتم.»
مینا گفت که دیروز به سرِ کارش (———————————).
۵. او گفت: «من در یک کتابفروشی کار پیدا کردم.»
او گفت که در یک کتابفروشی کار (———————————).
۶. او گفت: «چون راه را گم کردیم، دیر آمدیم.»
او گفت که آنها چون راه را (———————————)(———————————).
۷. مینا گفت: «مادرم با ازدواجِ من مخالف بود.»
مینا گفت که مادرش با ازدواجِ او (———————————).
تمرین ۳
[編集]مثال: رؤیا گفت: «من هم در دانشگاه درس میخواندم هم در کتابفروشی کار میکردم.»
شنیدهام که او هم در دانشگاه (درس میخوانده است) هم در کتابفروشی (کار میکرده است).
۱. دخترم گفت: «آنجا هر روز باران میآمد.»
شنیدهام که آنجا هر روز باران (———————————).
۲. او گفت: «من هم هر شب آن برنامه را تماشا میکردم.»
شنیدهام که او هم هر شب آن برنامه را (———————————).
۳. خانمِ هریس گفت: «من هفتهای دوبار به کلاسِ فارسی میرفتم.»
شنیدهام که او هفتهای دوبار به کلاسِ فارسی (———————————).
۴. او میگفت: «ما ده سال در شیراز زندگی میکردیم.»
شنیدهام که آنها ده سال در شیراز (———————————).
۵. مریم گفت: «من هر روز دیر به کلاس میرسیدم.»
شنیدهام که او هر روز دیر به کلاس (———————————).
تمرین ۴
[編集]مثال: او گفت: «پولی را که از برادرم قرض گرفته بودم را پس دادم.»
او گفت که پولی را که از برادرش (قرض گرفته بوده است) را پس داده است.
۱. ایشان فرمودند: «من قبلاً هم به ایران آمده بودم.» گفت که قبلاً هم به ایران (———————————).
۲. شاگردان گفتند: «قبلاً هم این داستان را شنیده بودیم.»
شاگردان گفتند که قبلاً هم این داستان را (———————————).
۳. دخترم گفت: «یک هفته قبل هتل را رزرو کرده بودم.»
دخترم گفت یک هفته قبل هتل را (———————————).
۴. شاگردم گفت: «قبل از بازی خیلی تمرین کرده بودم.»
شاگردم گفت قبل از بازی خیلی (———————————).
۵. پدرم گفت: «پزشک قبلاً دربارهٔ خرجِ بیمارستان به من توضیح داده بود. »
پدرم گفت پزشک قبلاً دربارهٌ خرجِ بیمارستان به او (———————————).
تمرین ۵
[編集]مثال: با من چه امری داشتید؟
از من پرسید که با او چه (کاری دارم)؟ < کار داشتن >
۱. شما اینجا تشریف داشته باشید.
او گفت که من اینجا (———————————). < بودن >
۲. کِی به مسافرت تشریف میبرید؟
از من پرسید که کِی من به مسافرت (———————————). < رفتن >
۳. غذا چه میل دارید؟
دارد میپرسد که ما چه (———————————). < خوردن >
۴. معمولاً ساعتِ چند آقایِ رئیس به شرکت تشریف میآورند؟
از من پرسید که معمولاً ساعتِ چند رئیس به شرکت (———————————).< آمدن >
۵. لطفاً آن نمک را به من لطف کنید.
او از من خواست که نمک را به او (———————————). < دادن >
۶. اگر شما اجازه بدهید من ساعتِ سه مرخص میشوم.
او گفت ساعت سه از اینجا (———————————). < رفتن >
۷. نوروز را تبریک عرض میکنم.
دیروز او در مهمانی نوروز را تبریک (———————————). < گفتن >
۸. آقایِ دکتر فرمودند که امروز وقت ندارند.
دکتر (———————————) که امروز وقت ندارد. < گفتن >
تمرین ۶
[編集]مثال: او با اینکه ده سال در انگلیس بوده، باز نمیتواند انگلیسی را (به خوبی) صحبت بکند.
به آسانی - به سختی - به خوبی - به زودی - به موقع
۱. کلمهٔ (———————————) یعنی چه؟
یعنی نه زود نه دیر. درست سرِ موقع.
۲. رؤیا با اینکه متأهل است (———————————) درس میخواند.
۳. الان نزدیکِ نوروز است. همهٌ هتلها رزرو شدهاند. ما (———————————) توانستیم یک اتاقِ خالی برای شما پیدا کنیم.
۴. جلّدِ دومِ آن کتاب (———————————) به بازار میآید.
۵. شما نشانیِ اینجا را خیلی خوب توضیح داده بودید. ما (———————————) اینجا را پیدا کردیم.
تمرین ۷
[編集]مثال: کِی قرار است حمله را (شروع بکنند)؟
گویا ماه دیگر حمله را شروع میکنند.
۱. اجازه دادهاند که او از بیمارستان (———————————)؟
بله، مثلِ اینکه امروز از بیمارستان مرخص میشود.
۲. کِی قرار است که همدیگر را (———————————)؟
مثلِ اینکه فردا در موزه همدیگر را میبینند.
۳. چه چیزی لازم است که ما همراهِ خودمان (———————————)؟
چیزی نگفتند. مثل اینکه همه چیز را آنها خودشان میآورند.
۴. کی قرار است که خرجِ سفرِ آن دانشجویان را (———————————)؟
گویا دولت خرجِ این سفر را میدهد.
۵. دخترش بلد است خودش به تنهایی به مدرسه (———————————)؟
نمی دانم، مثل اینکه هر روز خودش به مدرسه میرود.
تمرین ۸
[編集]مثال: او به من گفت: «امروز به شرکت نمیروم.»
او به من گفت که امروز به شرکت (نمیرود).
۱. راهنمای شرکت گفت: «فردا به طرفِ شیراز حرکت میکنیم.»
راهنمای شرکت گفت که ما فردا به طرفِ شیراز (———————————).
۲. مسافران گفتند: «ما از این هتل ناراضی ایم.»
مسافران گفتند که از این هتل (———————————).
۳. همکارم گفت: «تا فردا باید این قسمت را ترجمه بکنی.»
همکارم گفت که تا فردا من باید این قسمت را (———————————).
۴. مینا میگوید: «ببخشید الان کار دارم. نمیتوانم حرف بزنم. خودم بعداً به تو تلفن میکنم.»
مینا میگوید که الان او (———————————). (———————————)(———————————). (———————————) بعداً به تو (———————————).
۵. اگر کسی تلفن کرد بگو: «من تا روز شنبه بر میگردم.»
اگر کسی تلفن کرد بگو که او تا روز شنبه (———————————).
تمرین ۹
[編集]مثال: صبر میکنم که کارِ شما (تمام بشود). < تمام شدن >
۱. من علاقه دارم که دربارهٔ ایران با شما (———————————). < صحبت کردن >
۲. من مخالفم که تو به تنهایی به دریا (———————————). < رفتن >
۳. مادرم موافق نیست که ما خانه را (———————————). < فروختن >
۴. خواهش میکنم که زود به من (———————————). < جواب دادن >
۵. صبر کنید که من کمی دربارهٔ خریدِ این خانه (———————————). < فکر کردن >
گفتگو
[編集]شادی : در اصفهان به تو خوش گذشت؟
یومیکو : خوش گذشت. جایِ تو خالی بود.
شادی : مشکلی نداشتی؟ هتل را به آسانی توانستی پیدا کنی؟
یومیکو : هتل را به زودی پیدا کردم ولی وقتِ من خیلی کم بود. خیلی ازجاها را نتوانستم ببینم.
شادی : آن دختر که امروز از اصفهان تلفن کرد، کیست؟
یومیکو : اسمِ او مریم است. در اتوبوس جایمان کنارِ همدیگر بود. به زودی با هم دوست شدیم. مریم در تهران درس میخواند. او گفت که ماهی یکبار به اصفهان برمی گردم که خانوادهام را ببینم.
شادی : او مجّرد است؟
یومیکو : بله، او گفت که در دانشگاه با یک پسری آشنا شدهام و میخواهیم با هم ازدواج بکنیم. ولی گفت که خانوادهام موافق نیستند.
شادی : نگفت که چرا مخالف هستند؟
یومیکو : مثلِ اینکه آن پسر هم بیکار است هم طرزِ فکرِ خانواده آن پسر با خانوادهٔ مریم خیلی فرق دارد.
شادی : وقتیکه تو در اصفهان بودی خانمِ نوروزی از دانشگاه تلفن کرد.
یومیکو : ایشان برایِ من پیغام نگذاشتند.
شادی : چرا، خانمِ نوروزی گفت جوابِ نامهٔ تو حاضر است. مثلِ اینکه کار ثبت نامِ تو درست شده است.
یومیکو : او نگفت از کدام قسمتِ دانشگاه باید آن را بگیرم.
شادی : گفت فردا خودش تو را راهنمایی میکند.
پاسخ پرسشها
[編集]تمرین ۱ - سؤال ۱. (او) (رئیسش) ۲. (ندارد) (دوستش) (قرض بگیرد) ۳. (نگویم) ۴. (خودش) (برود) ۵. (آن) (من) (میدهد) ۶. (میخواهد) (برود) ۷. (دارد) ۸. (نمیشناسد) ۹. (دارم) (قرض بدهم) ۱۰. (میدهند)
تمرین ۲ - سؤال ۱. (پس داده است) ۲. (برگشته است) ۳. (بوده است) ۴. (نرفته است) ۵. (پیدا کرده است) ۶. (گم کردهاند، آمدهاند) ۷. (مخالف بوده است)
تمرین ۳ - سؤال ۱. (میآمده است) ۲. (تماشا میکرده است) ۳. (میرفته است) ۴. (زندگی میکردهاند) ۵. (میرسیده است)
تمرین ۴ - سؤال ۱. (آمده بوده است) ۲. (شنیده بودهاند) ۳. (رزرو کرده بوده است) ۴. (تمرین کرده بوده است) ۵. (توضیح داده بوده است)
تمرین ۵ - سؤال ۱. (باشم) ۲. (میروم) ۳. (میخورم) ۴. (میآید) ۵. (بدهم) ۶. (میروم) ۷. (گفت)۸. (گفتند)
تمرین ۶ - سؤال ۱. (به موقع) ۲. (به خوبی) ۳. (به سختی) ۴. (به زودی) ۵. (به آسانی)
تمرین ۷ - سؤال ۱. (مرخص بشود) ۲. (ببینند) ۳. (بیاوریم) ۴. (بدهد) ۵. (برود)
تمرین ۸ - سؤال ۱. (حرکت میکنیم) ۲. (ناراضی هستند) ۳. (ترجمه کنم) ۴. (کار دارد)(نمیتواند)(حرف بزند)(خودش)(تلفن میکند) ۵. (بر میگردد)
تمرین ۹ - سؤال ۱. (صحبت کنم) ۲. (بروی) ۳. (بفروشیم) ۴. (جواب بده) ۵. (فکر کنم)
کلمه هایِ تازه
[編集]فَرمودَن / فَرمود / فَرما
شِناختَن / شِناخت/ شِناس
- بِه آسانی :be āsānī:楽に、簡単に
- بِه تنهایی :be tanhāī:一人で
- بِه خوبی :be khūbī:よく、立派に
- بِه زودی :be zūdī:すぐに
- بِه سَختی :be skhtī:やっと
- بِه موقع:be mouqe :必要な時に
- پَس دادَن :pas dādan :返す
- پیغام گُذاشتَن(بَرای):peighām gozāshtan :伝言を 残す
- تَبریک گُفتَن(را - بِه ) :tabrīk goftan :人にお祝いを言う
- جایِ شُما خالی بود :jāye shomā khālī būd :貴方いなくて寂しいかった
- خواهِش کَردَن(اَز) :khāhesh kardan :お願いする
- شِناختَن (را):shenākhtan :知る
- صَبر کَردَن:sabr kardan :待つ
- طَرزِ :tarz-e :方法
- عَلاقِه داشتَن(بِه):ʿalāqe dāshtan :(~に)興味がある、好きだ
- عَلاقِه:ʿalāqe :興味
- فَرق:farq :差違、区別
- فَرق داشتَن(با):farq dāshtan :異なる
- فَرق داشتَن(با):farq dāshtan :異なる
- فَرمودَن(بِه):farmūdan : おっしゃる、گُفتَن の敬語
- فِکر:fekr :考え、思考
- عَرض کَردَن(بِه) :ʿarz kardan :申し上げる
- قَرض دادَن(را - بِه) :qarz dādan :貸す
- قَرض گِرِفتَن(را - اَز) :qarz gereftan :借りる
- گویا:gūyā:~のようだ
- لُطف کَردَن( بِه ):lotf kardan :親切にする
- مِثلِ اینکِه :mesl-e īnke :(~の)ような
- مُخالِف بودَن( با ):mokhālef būdan :反対する
- مشکلی نداشتی؟ :moshkelī nadāshtī:問題がなかったですか?
- مُوافِق بودَن( با ):movāfeq būdan :賛成する、同意する
- موقِع:mouqeʿ :時、好機
- نوروز:nourūz : ノウルーズ(イランの正月)3月21日、春分の日
- یَعنی:yaʿnī:すなわち