ペルシア語/第27課
Under construction
ペルシア語 |
---|
(۲۷) آموزِشِ زَبانِ فارسی
第27課
不定法 (مَصدَر)
ペルシア語では不定法には否定形もあります。 آمَدَن - نَیامَدَن
رَفتَن - نَرَفتَن
قَبول شُدَن - قَبول نَشُدَن
もし否定形について説明が必要な場合は「اِضافِه ezāfe」が用いられる。
مَن اَز قَبول نَشُدَنِ دِختَرَم دَر دانِشگاه ناراحَتَم.
「私は娘の大学の不合格に悩んでます。」
- اَز(az) はبَرایِ(barāye:の為に)、または「بِه دَلیل」(bedalīl-e:~の理由で、~の原因で)の意味もある。
不定法の用法
1.目的
بَرایِ(barāye:の為に)
بِخاطِرِ(be kāter-e:の為に) の後は動詞は不定法になります。
بِخاطرِ دیدَنِ او مَن هَر روز بِه بیمارستان می رَوَم.
「彼女に会うために私は毎日病因に行きます。」
2.時間
بَعد اَز (baʿd az:~のあとで)
موقِعِ(mouqeʿ-e:時、好機)
وَقتِ(vaqt-e:時)
قَبل اَز (qabl az:~の前に
قَبل اَز جَواب دادَن بِه شُما بایَد کَمی فِکر بِکُنَم.
あなたに答える前にちょっと考えなければならない。
3.判断、意見、情報を示す時、動詞は不定法の形にする。
اینجا سیگار کشیدَن مَمنوع اَست.
「ここでは煙草を吸うのは禁止です。」
4.現在形の意味
او مَشغولِ دَرس خواندَن اَست.
「彼女は勉強をしています。」
5.方法の意味を表す単語の後に不定法が用いられる。
دُستور دُرُست کَردَنِ این تُرشی را بِه مَن یاد بِدِه.
「この漬け物の作りかたを私に教えて。」
6.با (bā-手段)
با راه رَفتَن تَوانِستَم سِه کیلو وَزن کَم بِکُنَم.
「散歩で三キロやせることができた。」
*不定法の用法はこれだけに限りません。
不定形の意味を持つ名詞 (اِسمِ مَصدَر و حاصلِ مَصدَر)
- ( -tan ), ( -dan ) ,( -īdan ) のいずれかで終わっている単語は不定形
- 不定法の意味をもつ単語はこれに限りません。例えば:
現在語根、過去語根に語尾の(ان، ار، ه، ی، مان)を付けて不定法の意味がする。
語尾のی
هَست + ی = هَستی (hastī:存在、生命、財産)
نیست + ی = نیستی(nīstī:無い、消滅)
接尾語のش (動詞の半分ぐらいに作られる。)
گَردیدن - گَرد
گَرد + ش = گَردِش (gardesh:見て回ること)
حوصلۀ گَردش دَر موزِه ها را نَدارَم./ حوصلۀ گَردیدَن دَر موزِه ها را نَدارَم.
「博物館に見てまわるに気が進まない。」
接尾語のار(数が多くないです。)
دیدن - دید
دید + ار = دیدار (dīdār:訪問、面会)
اَز دیدار شُما خُوشحال شُدَم./
اَز دیدنِ شُما خُوشحال شُدَم.
「お会いできまして、憂いです」
接尾語のه(珍しいです。)
خَندیدَن - خَند
خَند + ه = خَندِه (khande:笑い)
صِدایِ خَندیدَن او مِثلِ بَرادَرَش اَست./ صِدایِ خَندۀ او مِثلِ بَرادَرَش اَست.
「彼女の笑うの声が彼女のお兄さんい似ている。」
接尾語のان
راه بَستَن - راه بَند
راه بَند + ان = راه بَندان (rāhbandān:渋滞)
接尾語のمان
زادَن - زای(産む)
زای + مان = زایمان (zāyemān:出産)
現在語根、過去語根
ساختَن - ساخت
場合によって不定の意味とこの不定から作られる名詞が意味が違います。例えば、
این دَستگاه ساختِ کُجاست؟ 「この機械はどこ製ですか?」
این دَستگاه خُوش ساخت است. 「この機械の作りはよい。」
ساختِگی (人造の、虚偽)、ساختار(構造)、سازِش(和解、辛抱)、ساخت(作り、製)、ساخت و پاخت(共謀)
نِشَستَن(座る)= نِشَست(座ること、会議)
現在語根と現在語根それとも過去語根と過去語根それとも現在語根と過去語根の組み合わせ、
رَفت وُ بَرگَشت(raft o bargasht:往復)
رَفتَن و بَرگَشتَن تاآنجا چِقَدر طول می کِشَد؟./ رَفت و بَرگَشت تاآنجا چِقَدر طول می کِشَد؟
「往復でどのぐらいかかります?」
گٌفتُگو / گُفت وُ گو(goft o gū:会話)
شُستُشو / شست وُ شو (shost o shū:洗う)
名詞、形容詞、代名詞に語尾の ی を付けて不定法の意味がする。例えば、
گَرم + ی = گَرمی(garmī:暑さ)
آشنا + ی = آشنایی(āshnāī:知り合いになること)
زِنده + ی = زِندِگی(zendegī:生きる)
仕事を示す。形容詞と名詞に ィ鬆ゥ(-オ)をつけると、名詞は不定法の意味もする。
(料理人、コック) آشپَز + ی = آشپَزی (料理すること) (先生) مُعَلّم + ی = مُعَلّمی (教えること) (歌手) خوانَندِه + ی = خوانَندِگی (歌を歌うこと) (運転手) رانَندِه + ی = رانَندِگی (運転)
شُغلِ مَن مُعَلّمی اَست.
「私の仕事は教師です。」
تُو بایَد رانَندِگی یاد بِگیری.
「君は運転を覚えなくてはならない。」
خوانَندِگی شُغلِ آسانی نیست.
「歌を歌うこと、簡単な仕事じゃない。」
このような名詞の作り方はこれで限りません。
不定法、現在語根、過去形語根から作られる形容詞
(اَز مَصدَر، ریشۀ مُضارِع یا ریشۀ ماضی می تَوان صِفَت ساخت.)
- 不定形に・(オ)を付けて、~すべき、に値するの意味を表す。
دیدِنی، شِنیدَنی (に値する)
سوختَنی، شُستَنی، رَفتَنی (~すべき)
دُرُست شُدَنی، شِکَستَنی(可能がある)
آن موزِه دیدَنی بود.
「あの博物館は見るに値しました。」
بِلیتَم را خَریدَم. مَن دیگر رَفتَنی شُدَم.
「切符を買いました。私はもう行こうとしている。」
تویِ این بَستِه شِکَستَنی هَست. 「この包みの中では割れやすい物が入っている。」
動詞の過去語根や現在語根から形容詞が作られます。
خَستِه + کُن = خَستِه کَردَن
خَستِه + کُن + نَدِه = خَستِه کُنَندِه (退屈) این فیلم خَستِه کُنَندِه اَست. 「この映画は退屈です。」
گرِفتَن - گِرفت
(捕まえた状態)گِرِفت + ار = گِرِفتار (形容詞です。)
فَردا گِرِفتارَم. 「用事に捕まえられた状態、明日忙しいです。」
注意:
語尾の ار は不定法の意味がする名詞だけじゃなくて、形容詞も作られます。
نَدِه という接尾語がある形容詞は職業などを示す。
نِویسَندِۀ این نامِه کیست؟ 「この手紙を書いた人誰でしょうか?」
شُغلِ شُما چیست؟ 「あなたの職業は何ですか?」
مَن نِویسُندِه هَستَم. 「私は作家です。」
شُغلِ مَن نِویسَندِگی اَست. 「私の仕事は書くことです。」
نِمونِهٔ جملِه
[編集].قبل از رفتن به ایران با من تماس بگیرید
イランに行く前に私に連絡しなさい。
برایِ کار پیدا کردن میخواهم زبانِ فارسی را یاد بگیرم.
仕事を見つけるために、私はペルシア語を覚えたいです。
من امروز از صبح مشغولِ درس خواندن بودم.
私は今日、朝から勉強にいそしんでいました。
طرزِ درست کردنِ این ترشی را به من یاد بده.
この酢漬けの作り方を私に教えて。
اَز خَندِه داشتیم می مُردیم.
私たちは笑うあまりに死ぬところだった。
قیمتِ بلیتِ رفت و برگشت از تهران تا اصفهان چقدر است؟
テヘランからエスファハンの往復切符の値段はいくらですか。
ما تویِ اتوبوس آشنا شدیم. از آشنایی ما یک سال میگذرد.
私たちはバスで知り合いになりました。知り合いになって、一年過ぎました。
تمرین ۱
[編集]مثال ۱: از اینکه شما را دیدم، خیلی خوشحال شدم.
از (دیدنِ) شما خیلی خوشحال شدم.
مثال ۲: اینکه او را در فرودگاه پیدا نکردم، ناراحت شدم.
از (پیدا نکردنِ) او در فرودگاه ناراحت شدم.
۱. خوشحال شدم که صدایِ شما را شنیدم.
از (———————————) صدایِ شما خوشحال شدم.
۲. از اینکه نامهٔ شما را خواندم، واقعاً خوشحال شدم.
از (———————————) نامهٔ شما واقعاً خوشحال شدم.
۳. ببخشید، که شما را منتظر گذاشتم.
از (———————————) شما معذرت میخواهم.
۴. امروز دوباره آن فیلم را دیدم.
من هیچوقت از (———————————) آن فیلم خسته نمیشوم.
۵. پولی را که گم کرده بودم امروز پیدا کردم.
از (———————————) پولم خوشحال شدم.
۶. چرا مینا هنوز نیامده است.
من از (———————————) مینا نگران هستم.
۷. پدرم هیچوقت در خانه نبود.
مادرم همیشه از (———————————) او ناراحت بود.
تمرین ۲
[編集]مثال: قبل از اینکه غذا بخوری، به شرکت تلفن بکن.
قبل از غذا (غذا خوردن) به شرکت تلفن کن.
۱. قبل از اینکه به ژاپن برگردی، با آقایِ سینایی تماس بگیر.
قبل از (———————————) به ژاپن با آقایِ سینایی تماس بگیر.
۲. قبل از اینکه به شما جواب بدهم، باید کمی فکر بکنم.
قبل از (———————————) به شما باید کمی فکر بکنم. ۳. وقتی که رانندگی میکنی، با تلفن حرف نزن.
وقتِ (———————————) با تلفن حرف نزن.
۴. موقعی که غذا میخوری، تلویزیون را خاموش کن.
موقعِ (———————————) تلویزیون را خاموش کن.
۵. تا خواستیم فیلم را نگاه کنیم، مهمان آمد.
تا شروع به فیلم (———————————) کردیم، مهمان آمد.
۶. همینکه خواستم مشقهایم را بنویسم، مادرم به من گفت برو نان بخر.
همینکه شروع به مشق (———————————) کردم، مادرم به من گفت برو نان بخر.
تمرین ۳
[編集]میانِ پرانتز را با کلمهٔ مناسب پر کنید.
مثال: بخاطرِ چه ماشینت را فروختی؟
برایِ (خریدنِ) خانه، پولش را لازم داشتم.
خریدنِ - ادامهٔ تحصیل - پیدا کردنِ - قرض گرفتنِ - درس خواندن
۱. برایِ چه به بانک رفتی؟
بخاطرِ (———————————) پول به بانک رفتم.
۲. برایِ چه بیرون میروی؟
برایِ (———————————) برنج و بادنجان بیرون میروم.
۳. هدفِ شما از آمدن به ایران چیست؟
برایِ (———————————) زبانِ فارسی به ایران آمدم.
۴. برایِ چه به خانهٔ دوستت میروی؟
برایِ (———————————) به آنجا میروم.
۵. هدفِ شما از یادگرفتنِ زبانِ فارسی چیست
بخاطرِ (———————————) کار بهتر است که زبانِ فارسی بلد باشم.
تمرین ۴
[編集]مثال: راهنما دارد غذا سفارش میدهد.
راهنما مشغولِ (سفارش دادنِ) غذاست.
۱. پدرم دارد در شیراز یک ساختمان میسازد.
پدرم مشغولِ (———————————) یک ساختمان در شیراز است.
۲. آنها داشتند صحبت میکردند.
آنها درحالِ (———————————) بودند.
۳. من دارم چمدانم را میبندم. من درحالِ (———————————) چمدانم هستم.
۴. مینا دارد میوهها را میفروشد.
مینا مشغولِ (———————————) میوه هاست.
۵. لیلا دارد غذا میپزد.
لیلا درحالِ غذا(———————————) است.
۶. مادربزرگم دارد کفشهایش را درمی آورد.
مادربزرگم مشغولِ کفش (———————————) است.
تمرین ۵
[編集]مثال: تو اینجا نباید (عکس بگیری).
اینجا عکس گرفتن ممنوع است.
۱. امروز هوا خوب نیست. تو نباید تویِ دریا (———————————).
امروز به دریا رفتن خطرناک است.
۲. تو نباید اینجا(———————————).
اینجا سیگار کشیدن ممنوع است.
۳. من نمیتوانم با این دستگاه خوب (———————————).
کار کردن با این دستگاه مشکل است.
۴. تو نباید جلویِ بچّه (———————————).
جلویِ بچّه گریه کردن کارِ درستی نیست.
۵. اصلاً من نمیتوانم (———————————).
دروغ گفتن به من نیامده است.
تمرین ۶
[編集]مثال: چطور این دستگاه را خاموش کنم؟
طرزِ (خاموش کردنِ) این دستگاه را به من نشان بده.
۱. چطور این دستگاه را روشن کنم؟
طرزِ (———————————) این دستگاه را به من بگو.
۲. چطور این خورش را درست کردهای؟
دستورِ (———————————) این خورش را برایِ من بنویس.
۳. چطور این لباس را دوختی؟
طرزِ (———————————) لباس را به من هم یاد بده.
۴. چطور مادرت این پلو را پخته است؟
دستورِ (———————————) این پلو را از مادرت بپرس.
۵. چطور این نقشه را کشیدی؟
روشِ (———————————) نقشه را به من یاد بده.
تمرین ۷
[編集]چند نمونه از اسمهایی که معنیِ مصدر دارند. آموختن - آموز - آموز + ش = آموزش
رفتن - رفت - رفت + ار = رَفتار
دیدن - دید - دید + ار = دیدار
خواستن - خواه - خواه + ش = خواهِش
گردیدن - گرد - گرد + ش = گَردِش
گِریستَن - گِری - گِری + ه = گِریه
خندیدن - خند - خند + ه =خَندِه
مثال: از ( دیدنِ) شما خوشحال شدم.
از (دیدارِ) شما خوشحال شدم.
۱. بخاطرِ (گردیدن) به آنجا رفتیم.
بخاطرِ (———————————) به آنجا رفتیم.
۲. برایِ (دیدنِ) ایشان باید به منزلشان برویم.
برایِ (———————————) ایشان باید به منزلشان برویم.
۳. صدایِ (خندیدنِ) او مثلِ برادرش است.
صدایِ (———————————) او مثلِ برادرش است.
۴. متأسفانه، من موفّق به (دیدنِ) ایشان نشدم.
متأسفانه، من موفّق به (———————————) ایشان نشدم.
۵. (آموختنِ) زبانِ فارسی.
(———————————) زبانِ فارسی.
تمرین ۸
[編集]چند نمونه از اسمهایی که معنیِ مصدر دارند.
گرم + ی = گرمی (گرم بودن)
خوانَندِه + ی = خوانَندِگی ( خواندن)
مثال: خیلی ناراحت بودم. از (ناراحتی) نمیتوانستم حرف بزنم.
۱. با اینکه مادرم آشپز است، من اصلاً (———————————) بلد نیستم.
۲. این خواننده قشنگ است امّا اصلاً (———————————) بلد نیست.
۳. با اینکه برادرانم همه راننده هستند، من (———————————) را دوست ندارم.
۴. شما معلّم هستید؟
بله، شغلِ من (———————————) است.
۵. قیمتِ خانه سال به سال در تهران گرانتر میشود. به دلیلِ (———————————) خانه ما نمیتوانیم در تهران زندگی کنیم.
تمرین ۹
[編集]مثال: از (خریدنِ) این ماشین خیلی راضی هستم. از (خریدِ) این ماشین خیلی راضی هستم.
۱. الان در حالِ ( بازگشتن) به خانه هستند.
الان در حالِ (———————————) به خانه هستند.
۲. خانوادهٔ من همیشه درحالِ (رفتن و آمدن) از ایران به انگلیس هستند.
خانوادهٔ من همیشه مشغولِ (—————و—————) از ایران به انگلیس هستند.
۳. دستورِ (پختنِ) چلو کباب را به من یاد بده.
دستورِ (———————————) چلو کباب را به من یاد بده.
۴. (بردن یا باختن) در این بازی برایِ من مهّم نیست.
(—————یا—————) در این بازی برایِ من مهّم نیست.
۵. بلیتِ( رفتن و برگشتن) به انگلیس را خریدهام.
بلیتِ (—————و—————) به انگلیس را خریدهام.
۶. او همیشه مشغولِ ( خریدن و فروختن) است.
او همیشه مشغولِ (—————و—————)است.
تمرین ۱۰
[編集]دیدنی - دوست داشتنی - خوردنی - شنیدنی - خواندنی
مثال: اصفهان خیلی (دیدنی) بود.
۱. سر گذشتِ این خواننده واقعاً (———————————) است.
۲. شیرینی هایِ شما واقعاً (———————————) است.
۳. آنجا خیلی (———————————) بود. میخواهم یکبار دیگر آنجا را ببینم.
۴. همه او را دوست دارند. اخلاق و رفتارش واقعاً (———————————) است.
۵. این رمان خیلی (———————————) است. تو هم آن را بخوان.
تمرین ۱۱
[編集]مثال: من دوست دارم که دراین شهر زندگی بکنم.
من (زندگی کردن) در این شهر را دوست دارم.
۱. من علاقه دارم که درس بخوانم.
من به (———————————) علاقه دارم.
۲. من علاقه دارم که تاریخِ ایران را یاد بگیرم.
من به (———————————) تاریخِ ایران علاقه دارم.
۳. من بلد نیستم که خورشِ بادنجان را درست بکنم.
من (———————————) خورشِ بادنجان را بلد نیستم.
۴. من دوست دارم که مسافرت بکنم.
من (———————————) را دوست دارم.
۵. من دوست نداشتم که در آن شرکت کار بکنم.
من (———————————) در آن شرکت را دوست نداشتم.
تمرین ۱۲
[編集]مثال: خطّ چینی (نوشتنش) سخت است. < نوشتنِ آن >
۱. از (———————————) همه خوشحال شدند. < آمدنِ او >
۲. الان از (———————————) یک ساعت گذشته است. < راه افتادنِ آنها >
۳. این لباس (———————————) آسان است. < دوختنِ آن >
۴. طرزِ (———————————) خوب نیست. < حرف زدنِ تو >
۵. از (———————————) در خانه ناراحت هستم. < نبودنِ او >
تمرین ۱۳
[編集]چند نمونه از اسمهایی که معنیِ مصدر دارد
گفتن = گفتار
سوختن = سوزش
نوشتن = نوشتار
دیدن = بینش
کردن = کردار
پرسیدن = پرسش
کشتن = کشتار
بخشیدن = بخشش
گذشتن = گذار
پوشیدن = پوشش
فرش فروختن = فرش فروشی
خریدن = خرید
استاد بودن= استادی
خوابیدن = خواب
مهندس بودن= مهندسی
گشتن = گشت
پزشک بودن= پزشکی
برداشتن = برداشت
دارو ساز بودن= دارو سازی
نشستن = نشست
مثال: به (پرسیدنِ من) جواب بده. به (پرسشِ من) جواب بده.
۱. ما موفّق به (خریدنِ) آن خانه نشدیم.
ما موفّق به(———————————) آن خانه نشدیم.
۲. از (خریدن) این ماشین خیلی راضی هستم.
از (———————————) این ماشین خیلی راضی هستم.
۳. شغلِ من (فرش فروختن) است.
شغلِ من (———————————)است.
۴. (پزشک بودن) کارِ سختی است.
(———————————) کارِ سختی است.
۵. از (خوابیدنِ من) تقریباً یک ساعت گذشته بود که زنگ زدند.
از (———————————) تقریباً یک ساعت گذشته بود که زنگ زدند.
گفتگو
[編集]یومیکُو : الو، سلام من یومیکُو هستم. مینو خانم منزل تشریف دارند.
شایان : سلام یومیکُو خانم. بله، مینو هست. لطفاً گوشی خدمتتان باشد. الان صدایش میکنم.
مینو : سلام ، یومیکُو جان، حالتان چطور است؟
یومیکُو : به لطفِ شما! بد نیستم. من فردا به ژاپن بر میگردم تلفن کردم تا قبل از رفتن با شما خداحافظی کنم.
مینو : چقدر زود برمی گردید!
یومیکُو : بخاطرِ انجام دادنِ کارهایم باید زودتر به ژاپن برگردم. من واقعاً از پذیراییِ آن شبِ شما تشکّر میکنم. برایِ من خیلی زحمت کشیدید.
مینو : خواهش میکنم. این حرفها چیست که میزنید!؟ من کاری برایِ شما نکردهام. وقتی به ایران آمدید باز به منزلِ ما تشریف بیاورید.
یومیکُو : چَشم. حتماً وقتیکه به ایران آمدم با شما تماس میگیرم. من از آشنایی با شما خیلی خوشحال شدم.
مینو : من هم همینطور. امیدوارم به سلامت برسید.
یومیکُو : قربانِ شما. خداحافظ
مینو : خداحافظ
پاسخ پرسشها
[編集]تمرین ۱ - سؤال ۱. (شنیدنِ) ۲. (خواندنِ) ۳. (منتظر گذاشتنِ) ۴. (دیدنِ) ۵. (پیدا کردنِ) ۶. (نیامدنِ) ۷. (نبودنِ)
تمرین ۲ - سؤال ۱. (برگشتن) ۲. (جواب دادن) ۳. (رانندگی کردن) ۴. (غذا خوردن) ۵. (نگاه کردن) ۶. (نوشتن)
تمرین ۳ - سؤال ۱. (قرض گرفتنِ) ۲. (خریدنِ) ۳. (ادامهٌ تحصیل) ۴. (درس خواندن) ۵. (پیدا کردنِ)
تمرین ۴ - سؤال ۱. (جمع کردنِ) ۲. (ساختنِ) ۳. (صحبت کردن) ۴. (بستنِ) ۵. (فروختنِ) ۶. (پختنِ) ۷. (درآوردن)
تمرین ۵ - سؤال ۱. (برویم) ۲. (سیگار بکشی) ۳. (کار بکنم) ۴. (گریه بکنی) ۵. (دروغ بگویی)
تمرین ۶ - سؤال ۱. (روشن کردنِ) ۲. (درست کردنِ) ۳. (دوختنِ) ۴. (پختنِ) ۵. (کشیدنِ)
تمرین ۷ - سؤال ۱. (گردش) ۲. (دیدار) ۳. (خنده) ۴. (دیدار) ۵. (آموزش)
تمرین ۸ - سؤال ۱. (آشپزی) ۲. (خوانندگی) ۳. (رانندگی) ۴. (معلّمی) ۵. (گرانی)
تمرین ۹ - سؤال ۱. (بازگشت) ۲. (رفت و آمد) ۳. (پخت) ۴. (برد یا باخت) ۵. (رفت و برگشت) ۶. (خرید و فروش)
تمرین ۱۰ - سؤال ۱. (شنیدنی) ۲. (خوردنی) ۳. (دیدنی) ۴. (دوست داشتنی) ۵. (خواندنی)
تمرین ۱۱ - سؤال ۱. (درس خواندن) ۲. (یاد گرفتن) ۳. (درست کردن) ۴. (مسافرت کردن) ۵. (کار کردن)
تمرین ۱۲ - سؤال ۱. (آمدنَش) ۲. (راه افتادنشان) ۳. (دوختنش) ۴. (حرف زدنش) ۵. (نبودنش)
تمرین ۱۳ - سؤال ۱. (خرید) ۲. (خرید) ۳. (فرش فروشی) ۴. (پزشکی) ۵. (خواب)
کلمه هایِ تازه
[編集]باختَن / باخت / باز
بُردَن / بُرد / بَر
دَرآوردَن / دَر + آوَرَد
آموختَن / آموخت / آموز
- آشپَزی:āsh-pazī:料理
- آشنایی:āshnāī:親交、知り合いになること
- (آموختَن( اَز- بِه:āmukhtan:覚える、教える
- باختَن(را - اَز- بِه):bākhtan :負ける
- بِه سَلامَت :be salāmat :お元気で
- پَذیرایی :pazīrāī:もてなし、レセプション
- خُداحافِظی کَردَن( با ) :khodā-hāfezī kardan :さよならを 言う
- خَطَرناک:khatarnāk :危険な
- خَندِه :khande :笑い
- خواندَنی:khāndanī :読むにふさわし
- خوانَندِه:khānande :歌手、読者
- خواهِش می کُنَم:khāhesh mīkonām :どう致しまして
- دَرآوَردَن(را - از):dar-āvardan :(靴、ふくを 脱ぐ)、取り出す
- دَر حالِ:dar hāl-e :
- دَستگاه :dastgāh :機械、装置、機具、機構
- دَستور:dastūr :文法、命令、指示
- دوست داشتَنی :dūst-dāshtanī:愛すべき
- دیدار:dīdār:訪問、面会
- دیدَنی:dīdanī:見る価値がある
- رَفتار:raftār :行い、行為、態度
- رَوِش:ravesh:方法
- سَرگُذَشت :sar gozasht :伝記、物語
- شِکَستَنی:shekastanī:こわれやすい
- شِنیدَنی:shenīdanī:聞くに値する
- قُربانِ شُما:gorbāne shomā:おかげさまで、私はあなたの犠牲になる!
- گَردِش :gardesh :遊歩、見て回ること、散歩
- گِریِه کَردَن:gerīye kardan :泣く
- گوشی خِدمَتِتان باشَد:gūshī khedmatetā bāsad :切らないでお待ちください
- مَشغولِ:mashghūl-e :(~に)いそしむ、従事(する)
- مَصدَر:masdar :不定法
- مُعَلّمی :moʿallemī:教えること、教師の地位(職)
- مَمنوع:mamnūʿ:禁止
- هَدَف( اَز ):hadaf (az) :目的、標的