ペルシア語/第31課
Under construction
ペルシア語 |
---|
(۳۱) آموزِشِ زَبانِ فارسی
第31課
話し言葉1 (زَبانِ گُفتاری)
テヘラーンの方言では(alef)の後で (ن: nūn)や(م: mīm)があれば、普段は(alef) は( و: ū )になります。
(jān) جان= جون (jūn)
(hammām) حَمّوم = حَمّام (hammūm)
(āmadam) اومَدَن = آمَدَن (ūmadam)
اَست{ast:~です(三人称単数)}代わりに< e >と発音される。
این اَست は اینِه (īn-e) になる。
الف، ه で終わると < s > それとも< e > になることが多い。
خانِه اَست は خونَه س
اینجاست (īnjā-s) اینجائِه(īnjā-e)になる。
三人称単数の語尾が セ d:シマ は < e > になる。
می کُنَد は می کُنِه (mīkon-e) になる。
بِکُنَد は بِکُنِه (bekon-e) になる。
第二人称複数の語尾が< īd:ید>は< īn:ین> になる。
بَرمی گَردید は بَرمی گَردین (barmīgard-īn) になる。
بِنِویسید は بِنِویسین (benevīs-īn) になる。
第三人称複数の語尾が and:ندは < an:ن >になる。
بَر می گَردَند は بَر می گَردین(barmīgard-an) になる。
بِنِویسید は بِنِویسَن (benevīs-an) になる。
過去形と過去完了形においては、二人称、三人称複数語尾だけが変わって、 <īd:ید> が <īn:ین> になって、<and:ند> が < an:ن> になる。
نِوِشتِه بودید は نِوِشتِه بودین (neveshte būd-īn) になる。
نِوِشتِه بودَند は نِوِشتِه بودَن (neveshte būd-an) になる。
現在完了時制
مَن نِوِشتِه اَم/(nevesht-am) نِوِشتَم
تُو نِوِشتِهای/(nevesht-ī) نِوِشتی
او نِوِشتِه اَست/(neveshte) نِوِشته
ما نِوِشتِهایم/(neveshtet -īm) نِوِشتیم
شُما نِوِشتِهاید/(neveshtet -īn) نِوِشتین
شُما نِوِشتِه اَند/(neveshtet -an) نِوِشتَن
目的格を表す非分離人称代名と主語を表す人称語尾、間違えないために م، ت، ش، مان، تان، شان の前に ت を挿入する事もあります。
(resūnda-tam) لیلا مَن را رِسوند / لیلا رِسوندَتَم
単語の語尾の発音は非分離代名詞称二人称、三人称単数の場合は異なる。
کِتابَت は کِتابِت (ketāb-et) に発音する。
کِتابَش は کِتابِش (ketāb-esh) に発音する。
اِضافِه ezāfe の場合は、単語は الف، ه، و で終わっても الف، ی を挿入する必要はありません。
دارویَم は داروم (dāru-m) に発音する。
غَذایَم は غَذام (khazā-m) に発音する。
نامِه اَت は نامَت (nām-at) に発音する。
بِجایِ مَن は بِجا مَن (bejā man) に発音する。
نِمونِهٔ جملِه[編集]
روزِ سه شنبه خونه شون مهمونی بود.
火曜日に彼らの家ではパーティーがありました。
عکسی که رو میزِت گذاشتی خیلی جالبه.
あなたのデスクに置いている、写真はとても面白いです。
بهِش بگو جلو در منتظر باشه.
彼女に門の前で待ててくれと伝えてください。
شما کجا می خواین برین؟
あなた達何処に行きたいですか?
دیروز که تو به سینما رفتی!
昨日もあなた映画館に行ったでしょ!
تمرین ۱[編集]
در لهجهٔ تهرانی، در بیشترِ کلمات، در صورتیکه بعد از الف، حرفهای (ن) یا (م) باشد، <الف> به <و> تبدیل میشود.
فارسی نوشتاری | لهجهٔ تهرانی |
جان | جون |
حمّام | حمّوم |
نان | نون |
تمام | تموم |
مِهمان | مِهمون |
کدام | کدوم |
ایشان | ایشون |
رِساندَمِشان | رِساندَمِشون |
تغییرِ تلفّظِ (است) در فارسیِ گفتاری:
فارسی نوشتاری | فارسی گفتاری |
این اَست | اینِه |
دُرُست اَست | دُرُستِه |
خُوشبو اَست | خُوشبوئِه |
دارو است | داروئِه |
صَندَلی اَست | صَندَلیه |
خانِه اَست | خونَس |
گُرُسنِه اَست | گُرُسنَس |
غَذا اَست | غَذاس \ غَذائِه |
۱. چیست = ۲. کیست = ۳. چند است = ۴. چطور است = ۵ مردِ خوبی است = ۶. خسته است = ۷. اداره است = ۸. خانمِ سوزوکی است =
تمرین ۳[編集]
تغییرِ فعل در زبانِ گفتاری: <د> در آخرِ فعل سوم شخص مفرد، به <ه> تبدیل میشود.
فارسی نوشتاری | فارسی گفتاری |
او نَکُنَد | نَکُنِه |
او بِسازَد | بِسازِه |
او می کُنَد | می کُنِه |
<ید> در آخرِ فعل دوم شخص جمع، به <ین> تبدیل میشود.
فارسی نوشتاری | فارسی گفتاری |
شما شُدید | شُدین |
شما بَرمی گَردید | بَرمی گردین |
شما بِنِویسید | بِنِویسین |
شما نِوِشتِه بودید | نِوِشتِه بودین |
<ند> در آخرِ فعل، به <ن> تبدیل میشود.
فارسی نوشتاری | فارسی گفتاری |
آنها شُدَند | شُدَن |
آنها بَرمی گَردَند | بَرمی گَردَن |
آنها بِنِویسند | بِنِویسَن |
آنها نِوِشتِه بودَند | نِوِشتِه بودَن |
آنها خوبَند | خوبَن |
در زبانِ گفتاری تلفّظ فعل در زمانِ ماضیِ نقلی با زبانِ نوشتاری فرق دارد.
فارسی نوشتاری | فارسی گفتاری |
مَن نِوِشتِه اَم | نِوِشتَم |
تُو نِوِشتِهای | نِوِشتی |
او نِوِشتِه اَست | نِوِشتِه |
ما نِوِشتِهایم | نِوِشتیم |
شُما نِوِشتِهاید | نِوِشتین |
آنها نِوِشتِه اَند | نِوِشتَن |
۱. رفتید =
۲. خوردند =
۳. چطورند؟ =
۴. سر زدید =
۵. درد میکند =
۶. باختید =
۷. بردند =
۸. میساختند =
تمرین ۴[編集]
فارسی نوشتاری | فارسی گفتاری | فارسی نوشتاری | فارسی گفتاری |
بِه من | بِهِم | با من | باهام |
بِه تُو | بِهِت | با تو | باهات |
بِه او | بِهِش | با او | باهاش |
بِه ما | بِهِمون | با ما | باهامون |
بِه شُما | بِهِتون | با شما | باهاتون |
بِه آنها | بِهِشون | با آنها | باهاشون |
فارسی نوشتاری | فارسی گفتاری | فارسی نوشتاری | فارسی گفتاری |
برایم | بَرام | کتابَم | کتابَم |
برایت | بَرات | کتابَت | کتابِت |
برایش | بَراش | کتابَش | کتابِش |
برایمان | برامون | کتابِمان | کتابِمون |
برایتان | براتون | کتابِتان | کتابِتون |
برایشان | براشون | کتابِشان | کتابِشون |
فارسی نوشتاری | فارسی گفتاری | فارسی نوشتاری | فارسی گفتاری |
تویِ آب | تو آب | رویِ میز | رو میز |
پَهلویِ من | پَهلو مَن | بِجایِ مَن | بِجا من |
- در حالت اضافه
پایان واژه با ه غیر ملفوظ-نامِه | پایان واژه با ه ی-صَندلی | پایان واژه با و-دارو | پایان واژه با الف-غَذا |
نامَم | صَندلیم | داروم | غذام |
نامَت | صَندلیت | داروت | غذات |
نامَش | صَندلیش | داروش | غذاش |
نامِه مون | صَندلیمون | دارومون | غذامون |
نامِه تون | صَندلیتون | داروتون | غذاتون |
نامِه شون | صَندلیشون | داروشون | غذاشون |
مثال: امروز من بجایِ خانمم ناهار درست کردم. امروز من (بجا) خانمم ناهار درست کردم.
۱. غذایت را بخور.
(———————————) رو بخور.
۲. برایشان چای ببر.
(———————————) چای ببر.
۳. کتابَش را به او پس دادم.
(———————————) رو بهِش پس دادم.
۴. با تو شوخی کردم.
(———————————) شوخی کردم.
۵. دارویش را خورد و خوابید.
(———————————) رو خورد و خوابید.
۶. ماشااللّه! مهتاب جان اعتماد به نفسَش خیلی خوب است.
ماشااللّه! مهتاب جون (———————————) خیلی خوبه.
تمرین ۵[編集]
تلفّظ بعضی از فعلها در زبانِ گفتاری با زبانِ نوشتاری تفاوت دارد.
۱. هَستَم = هَسَم
۲. آمَدَم = اومَدَم / آمَدِه بودَم = اومَدِه بودَم
۳. میآیم = می آم / می یام / بیایم = بیام
۴. ایستادَم = وایسادَم / ایستادِه بودَم = وایسادِه بودَم / می ایستَم = وایمیسَم / بایستَم = وایسَم
۵. بَرداشتَم = وَرداشتَم / بَرداشتِه بودَم = وَرداشتِه بودَم / بَردارَم = وَردارَم / بَر می دارَم = وَر می دارَم
۶. می تَوانَم = می تونَم / بِتَوانَم = بِتونَم / تَوانِستِه بودَم = تونِستِه بودَم / توانِستَم = تونِستَم
۷. فَهمیده بودَم / فَمیدِه بودَم / فَهمیدَم = فَمیدَم ۸. می دَهَم = می دَم / بِدَهَم = بِدَم
۹. می آورَم = می آرَم / بیاوَرَم = بیارَم
۱۰. می خواهَم = می خوام / بِخواهَم = بِخوام
۱۱. می گویَم = می گَم / بِگویَم = بِگَم
۲۱. میشویم = می شورَم / بِشویَم = بِشورَم
۳۱. می شَوَم = می شَم / بِشَوَم = بِشَم
۴۱. می گُذارَم = می ذارَم / بِگُذارَم = بِذارَم
۵۱. می اَندازَم = می ندازَم / بیندازَم = بِندازَم
۶۱. می نِشینَم = می شینَم / بِنِشینَم = بِشینَم
۷۱. می رَوَم = می رَم / بِرَوَم = بِرَم
مثال: امروز من پولِ غذا رو (می دَم). < دادن >
۱. یواش یواش دارم از خونه (———————————) بیرون. <آمدن >
۲. دارم الان لباس (———————————). < شستن >
۳. (———————————) من پولِ غذا رو حساب کنم. < گذاشتن >
۴. من تا یک ساعتِ دیگه حاضر (———————————). < شدن >
۵. تا فردا بهت جواب (———————————). < دادن >
۶. از فردا من (———————————) روزی دو ساعت درس بخونم. < خواستن >
۷. حرف رؤیا رو باور نکن. رؤیا داره باهات (———————————). < شوخی کردن >
۸. تو باید راستش رو بهش (———————————). < گفتن >
۹. تواَم فردا باهاشون به شمال (———————————)؟ < رفتن >
۱۰. مهتاب جان اینجا جایِ خالی هست. بیا اینجا (———————————). < نشستن >
تمرین ۶[編集]
مثال: من برادرِ او هستم.
من برادرِشَم.
۱. من عاشقِ تو هستم.
من (———————————).
۲. یک ساعت است که ما منتظرِ تو هستیم.
یک ساعت است که ما (———————————).
۳. من نگرانِ او هستم.
من (———————————).
۴. مزاحمِ من است.
(———————————).
۵. من شوهرِ او هستم.
من (———————————).
تمرین ۷ [編集]
فعلهایی را که به صورتِ زبانِ نوشتاری نوشته شده است، به صورتِ زبانِ گفتاری بنویسید.
۱. توانستن - توانست ( زمانِ گذشتهٌ ساده \ ماضی ساده)
من توانستم ( تونستم ) - ما توانستیم (تونستیم)
تو توانستی ( تونستی ) - شما توانستید (———————————)
او توانست (———————————) - آنها توانستند (———————————)
۲. بودن - باش (وَجه التزامی)
من باشَم ( باشم ) - ما باشیم (باشیم)
تو باشی ( باشی ) - شما باشید (———————————)
او باشَد (———————————) - آنها باشند (———————————)
۳. برداشتن - بردار ( زمانِ حال \ مضارع)
من برمی دارم ( ور میدارم) - ما برمی داریم (ور میداریم)
تو برمی داری ( ور میداری ) - شما برمی دارید (———————————)
او برمی دارد (———————————) - آنها برمی دارند (———————————)
۴. ایستادن - ایستاد ( زمانِ ماضیِ نقلی)
من ایستادهام ( وایسادم) - ما ایستادهایم (وایسادیم)
تو ایستادهای ( وایسادی ) - شما ایستادهاید (———————————)
او ایستاده است (———————————) - آنها ایستادهاند (———————————)
۵. رساندن - رساند (ماضی بعید)
من رسانده بودم ( رسونده بودم) - ما رسانده بودیم (رسونده بودیم)
تو رسانده بودی ( رسونده بودی ) - شما رسانده بودید(———————————)
او رسانده بود (———————————) - آنها رسانده بودند(———————————)
تمرین ۸ [編集]
کلماتی را که به صورتِ زبانِ گفتاری نوشته شده است، به صورتِ زبانِ نوشتاری بنویسید. مثال :رؤیا اومد.
رؤیا (آمد).
(クリックして解答をチェックしてください。 “[解答 ▼]”.)
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
- | اینجا کثیفه. نمی شه اینجا بذاری.
اینجا کثیف است. نمی شود اینجا بگذاری. بگم که مینا بمونه یا بره؟ بگویک که مینا بماند یا برود؟ مادرِت برات غذا میاره یا من بیارم. مادرت برایت غذا می آورد یا من بیاورم. می خوام این فرشو تو اتاقت بندازم. می خواهم این فرش را توی اتاقت بیندازم می تونی بیای؟ می توانی بیایی؟ |
یک قسمت از داستانِ خواب نما[編集]
مش عباس، آبکشِ ما بود، مادر بزرگم، بی بی، مش عباس را مثلِ برادرش دوست داشت. مش عباس سالها به خانهٔ ما میآمد و میرفت. یک روز، خبر آوردند که مش عباسِ آبکش، دیشب به رحمتِ خدا رفت.
خدا میداند که بی بی چه حالی شد. میرفت خانهٔ آنها و وقتی بر میگشت چشمهایش دو تا کاسهٔ خون بود. از بس گریه میکرد.
بی بی، خیلی به خواب دیدن اعتقاد داشت.
یک روز صبح، بی مزگی کردم و گفتم:
- بی بی، دیشب یک خوابی دیدم.
- چی خواب دیدی؟ خواب دیدی دایی ات اومده.
- نه.
- خُوب، بگو دیگه.
- بی بی، خواب دیدم که تو چادرِ سفید پوشیده بودی.
- چادرِ سفید که خوشبختیه، دیگه چی؟
- راستش بی بی تو عروس شده بودی.
- خجالت بکش.
- اگر گفتی داماد کی بود؟ باور نمیکنی ولی داماد مش عباس بود.
یواش یواش بی بی داشت باور میکرد.
- بله، یک عروسی ای بود که بیا و تماشا کن، مش عباس یکهو دستت رو گرفت و کشید و برد.
- کجا برد
- از درِ خانه برد بیرون.
بی بی، مات نگاهم کرد و با صدایی که انگار از تهِ چاه بالا میآمد پرسید:
- من رو بُرد؟ من دیگه برنگشتم؟
- بُرد که بُرد.
بی بی خودش را باخته بود. عجب حرفی زده بودم. راستش، دیگه این را نخوانده بودم که اگر مُردهای، تو خواب، دستِ کسی را بگیرد و با خودش ببرد، کارِ طرف ساخته است.
وضع و حال بی بی دقیقه به دقیقه بدتر میشد.
- شوخی کردم، بی بی. من اصلاً خواب ندیدم. هر چی گفتم از خودم ساختم.
- شوخی نکردی. خودم هم خوابش رو دیدم. اومد از درِ خانه تو، و گفت: چرا به آقا جان سر نمیزنی؟ دلش برات تنگ شده.
آقا جان، پدربزرگم بود. شوهرِ بی بی.
- مجید، تو پیراهنِ مشکی نداری. بریم بازار برات بخرم.
- پیراهنِ مشکی می خوام چه کار؟
- بالاخره امروز فردا لازمت می شه.
عجب کاری شد. راستی راستی باور کرده بود که به همین زودیها رفتنی است.
(از کتابِ داستان هایِ مجید داستانِ خواب نما)
آبکِش
مَش عَباس
بی بی
مَجید
پاسخ پرسشها[編集]
تمرین ۱ - سؤال ۱. (نون) ۲. (تموم) ۳. (مهمون) ۴. (کدوم) ۵. (ایشون) ۶. (رسوندمشون)
تمرین ۲ - سؤال ۱. (چیه) ۲. (کیه) ۳. (چنده) ۴. (چطوره) ۵. (مردِ خوبیه) ۶. (خستَس) ۷. (ادارَس) ۸. (خانمِ سوزوکیه)
تمرین ۳ - سؤال ۱. (رفتین) ۲. (خوردن) ۳. (چطورن) ۴. (باختین) ۵. (بُردن) ۶. (می سازن)
تمرین ۴ - سؤال ۱. (غذات) ۲. (براشون) ۳. (کتابِش) ۴. (باهات) ۵. (داروش) ۶. (اعتماد به نفسِش)
تمرین ۵ - سؤال ۱. (می آم) ۲. (میشورم) ۳. (بذار) ۴. (می شم) ۵. (می دم) ۶. (می خوام) ۷. (بشین) ۸. (شوخی می کنه) ۹. (بگی)
تمرین ۶ - سؤال ۱. (عاشقِتَم)۲. (منتظرِتیم) ۳. (نگرانِشَم) ۴. (مزاحِمَمِه) ۵. (شوهرِشَم)
تمرین ۷ - سؤال ۱. (تونستین) (تونستن) ۲. (باشین) (باشن) ۳. (ور میدارین) (ور میدارن) ۴. (وایسادین) (وایسادن) ۵. (رسونده بودین) (رسونده بودن)
کلمه هایِ تازه [編集]
- اِعتِقاد داشتَن(بِه) :eʿteqād dāshtan :信じる
- اِعتِماد بِه نَفس :eʿtemād be nafs :自信
- بِالاَخَرِه:bel-akhare :とうとう、ついに
- بِه رَحمَتِ خُدا رَفتَن :be- rahmat-e khodā raftan :死亡する
- بِه صورَتِ :besūrat-e : 形で
- بی مَزِگی کَردَن :bī-mazegī kardan :
- پیراهَن:pīrāhan :シャツ
- تَهِ:tah-e :低の
- چادُر:chādor :チャードル
- چاه:chāh :井戸
- حَرف اَز خود ساختَن:harf az khod sākhtan :話を作る
- خُب :khob :(話方)続きは何?、さあ?
- خَبَر آوَردَن(اَز- بَرایِ):khabar āvardan :知らせる
- خواب دیدَن:khāb dīdān :夢をみる
- خواب نَما:khāb namā:聖者から霊感を受ける
- خُود را باختَن :khod rā bākhtan :自信を なくす、落着きを 失う
- خون :khūn :血
- داماد :dāmād :新郎
- دایی :dāīʿ:母方のおじ
- راستی راستی :rastī rastī:本当に(強調)
- رَفتَنی :raftanī:行こうとしている、死ぬべき運命の
- سَر زَدَن(بِه):sar zadan :訪ねる、立ち寄る
- عاشِق:ʿāsheq:恋している人
- عاشِقِ کَسی بودَن:ʿāsheq-e kasībudan:ほれる、誰かを 恋している
- عَروس:ʿarūs :花嫁
- کارِ کَسی ساختِه بودَن:kār-e kasī sākhte būdan :死ぬ、問題が起こる
- سَر زَدَن(بِه):sar zadan :訪ねる、立ち寄る
- کاسِه:kāse :ボウル
- گُفتاری:goftārī:話し言葉
- مات نِگاه کَردَن :māt negāh kardan :ボーッとする
- ماضیِ نَقلی:māzī-ye naqlī:現在完了時制
- مُردِه :morde :死んだ人、仏
- یِکهو:yekhou :突然(口語)
- یَواش یَواش:yavāsh yavāsh : ゆっくりゆっくり(口語)
دیگِه /دیگَر
چی / چِه
رُو / را